دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 69 هزارگزی شمال باختری شوسف، سر راه مالرو عمومی گیوبه شوسف واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 13 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 69 هزارگزی شمال باختری شوسف، سر راه مالرو عمومی گیوبه شوسف واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 13 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 100 هزارگزی شمال باختری رادکان واقع است. جلگه و سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 100 هزارگزی شمال باختری رادکان واقع است. جلگه و سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
چوب گنده و مضبوطی که پس در بسته گذارند. (ناظم الاطباء). از بعضی ثقاه مسموع است که دو چوبی است سوراخ کرده بر پشت در بردو تختۀ در نصب کنند و چوبی دیگر در آن اندازند برای استحکام. (از آنندراج). کلون. کلید: چل مرد در سرای سنبل خان اند جمعی که به هند راندۀ ایرانند. سلیم (از آنندراج). ، در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه پایه، و ستونی از خشت و گل است که پشت دیوار شکسته برآرند و بدان وسیله موقتاً دیوار را از سقوط نگهدارند. ستونی از سنگ و خشت و گل که به شکل ’گونیا’ پشت دیوار شکسته یا کج شده طوری بنا کنند که دیوار برضلع عمودی ’گونیا’ تکیه دارد و قاعده گونیا مماس برزمین است
چوب گنده و مضبوطی که پس در بسته گذارند. (ناظم الاطباء). از بعضی ثقاه مسموع است که دو چوبی است سوراخ کرده بر پشت در بردو تختۀ در نصب کنند و چوبی دیگر در آن اندازند برای استحکام. (از آنندراج). کلون. کلید: چل مرد در سرای سنبل خان اند جمعی که به هند راندۀ ایرانند. سلیم (از آنندراج). ، در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه پایه، و ستونی از خشت و گل است که پشت دیوار شکسته برآرند و بدان وسیله موقتاً دیوار را از سقوط نگهدارند. ستونی از سنگ و خشت و گل که به شکل ’گونیا’ پشت دیوار شکسته یا کج شده طوری بنا کنند که دیوار برضلع عمودی ’گونیا’ تکیه دارد و قاعده گونیا مماس برزمین است
چشم عقل. دیدۀ خرد. چشم دانش: هر کس این مقاله بخواند بچشم خرد و عبرت باید اندرین نگریست نه بدان چشم که افسانه است. (تاریخ بیهقی). آنکس که... سوی آرزو گراید و چشم خردش نابینا ماند او بمنزلت خوکست. (تاریخ بیهقی). چشم خردت گشای چون اهل یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین. (منسوب به خیام). نه گر چون توئی با تو کبر آورد بزرگش نبینی بچشم خرد. سعدی. - بچشم خرد نگریستن کسی را، کنایه است از خردمند دانستن آن کس و اقرار بخردمندی وی کردن: خردمندان را بچشم خرد میباید نگریست و غلط را سوی خود راه نمیباید داد. (تاریخ بیهقی)
چشم عقل. دیدۀ خرد. چشم دانش: هر کس این مقاله بخواند بچشم خرد و عبرت باید اندرین نگریست نه بدان چشم که افسانه است. (تاریخ بیهقی). آنکس که... سوی آرزو گراید و چشم خردش نابینا ماند او بمنزلت خوکست. (تاریخ بیهقی). چشم خردت گشای چون اهل یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین. (منسوب به خیام). نه گر چون توئی با تو کبر آورد بزرگش نبینی بچشم خرد. سعدی. - بچشم خرد نگریستن کسی را، کنایه است از خردمند دانستن آن کس و اقرار بخردمندی وی کردن: خردمندان را بچشم خرد میباید نگریست و غلط را سوی خود راه نمیباید داد. (تاریخ بیهقی)
درد چشم. (آنندراج). وجع چشم. بیماری چشم. نوعی درد که چشم را رسد: گر از من بچشمی رسد چشم درد توانم در او توتیا نیز کرد. نظامی (از آنندراج). خیالت پیشوای خواب و خوردم غبارت توتیای چشم دردم. نظامی (از آنندراج). فقیهی به ز افلاطون که آن کش چشم درد آید یکی کحال کامل به ز صد عطار کژدانش. خاقانی (از آنندراج)
درد چشم. (آنندراج). وجع چشم. بیماری چشم. نوعی درد که چشم را رسد: گر از من بچشمی رسد چشم درد توانم در او توتیا نیز کرد. نظامی (از آنندراج). خیالت پیشوای خواب و خوردم غبارت توتیای چشم دردم. نظامی (از آنندراج). فقیهی به ز افلاطون که آن کش چشم درد آید یکی کحال کامل به ز صد عطار کژدانش. خاقانی (از آنندراج)
نام محلی نزدیک ولوالج بوده است: بنده صواب ندید به پرکد رفتن، راه را بگردانید و سوی پیروز و نخچیر رفت تا به بغلان رود از آنجا از راه حشم گرد به ولوالج رود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 738)
نام محلی نزدیک ولوالج بوده است: بنده صواب ندید به پرکد رفتن، راه را بگردانید و سوی پیروز و نخچیر رفت تا به بغلان رود از آنجا از راه حشم گرد به ولوالج رود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 738)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 231 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 231 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
گردندۀ بر چرخ فلک. آسمان گرد. فلک گرد. آسمان نورد. فلک نورد: یکی دشت پیمای برنده راغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ که اندام و مه تازش و چرخ گرد زمین کوب و دریابر و رهنورد. اسدی
گردندۀ بر چرخ فلک. آسمان گرد. فلک گرد. آسمان نورد. فلک نورد: یکی دشت پیمای برنده راغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ که اندام و مه تازش و چرخ گرد زمین کوب و دریابر و رهنورد. اسدی
گرداگرد و پیرامن: برگرد ماه، پیرامن ماه. (از آنندراج) : سؤال کردم و گفتم جمال روی ترا چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست. سعدی (ازآنندراج). و رجوع به گرد شود
گرداگرد و پیرامن: برگرد ماه، پیرامن ماه. (از آنندراج) : سؤال کردم و گفتم جمال روی ترا چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست. سعدی (ازآنندراج). و رجوع به گِرد شود
قی استفراغ شکوفه: (آن چنان مردم که طشت از زن نهان داد با خمار و رطلی برکشید. {} پس صداعش کرد و اشکوفش فتاد بانگ میزد زن که طشتش آورید. {} مرد گفت: آن مرده ری بود اربجا این منش گردا بمن کی میرسید ک) (علی اکبردهخدا {توضیح این قطعه در مجموعه دهخدا . چا. 1 درج نشده
قی استفراغ شکوفه: (آن چنان مردم که طشت از زن نهان داد با خمار و رطلی برکشید. {} پس صداعش کرد و اشکوفش فتاد بانگ میزد زن که طشتش آورید. {} مرد گفت: آن مرده ری بود اربجا این منش گردا بمن کی میرسید ک) (علی اکبردهخدا {توضیح این قطعه در مجموعه دهخدا . چا. 1 درج نشده